۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶

چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد
زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد

زند چو غمزهٔ و خویش را به لشگر دلها
کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد

اگر ز شعبدهٔ عشق گم شود دل خلقی
چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد

امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل
ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید

پس از هزار محل جویمش جریده جویابم
فلک ز رشگ نگهبانی از زمین به در آرد

نهان به کس منشین و چنان مکن که جنونم
گرفته دامنت از بزم عیش تن بدر آرد

رسد نسیم گل پند محتشم به تو روزی
که سبزه است سر از اوراق یاسمین بدر آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.