۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴

زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ

ز شهرت حسد اهل حسن برتو شده
حدیث یوسف و رشک برادران منسوخ

دلم نهاد بنای محبت چو توئی
محبت دگران شد بنا بر آن منسوخ

حدیث درد مرا دهر در میان انداخت
که شد حدیث دگر درد پروران منسوخ

لب زمانه به حرف سمنبری جنبید
که ساخت حرف تمام سمن بران منسوخ

خبر نداری از آن چاکری که خواهد کرد
بر تو خدمت صد ساله چاکران منسوخ

هنوز محتشم این نظم تازه شهرت بود
که گشت نظم جمیع سخنوران منسوخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.