۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹

زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
دلت مباد به تیر دعای من مجروح

عجب مدان که به تیر دعا شود دل سنگ
ز شست خاطر ناوک گشای من مجروح

شکست شیشهٔ دل در کفش که می‌خواهد
به شیشه ریزه آزار پای من مجروح

ز خاک تربت من گل دمید و هست هنوز
ز خار گلی داغهای من مجروح

جراحت دل ریشم ازین قیاس کنید
که هست صد دل بی‌غم برای من مجروح

دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت
درون هم از دل الماس سای من مجروح

شد از دم تو مسیحا نفس دل مرده
دواپذیر و دل بی‌دوای من مجروح

خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست
ز ما سوا نشد و ماسوای من مجروح

نماند محتشم از دوستان دلی که نشد
ز سوز گریه بر های‌های من مجروح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.