۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱

آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
دریای لطف بود و نم از من دریغ داشت

صدنامهٔ بی‌دریغ رقم زد به نام غیر
وز کلک خویش یک رقم از من دریغ داشت

اغیار را به عشوهٔ شیرین هلاک کرد
وز کینهٔ زهر چشم هم از من دریغ داشت

صد بار سرخ شد دم تیغش به خون غیر
این لطفهای دم به دم از من دریغ داشت

با مدعی که لایق بیداد هم نبود
صد لطف کرد و یک ستم از من دریغ داشت

من جان فشاندم از طمع بوسه‌ای بر او
او توشه ره عدم از من دریغ داشت

کردم گدائی نگهی محتشم ازو
آن پادشاه محتشم از من دریغ داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.