۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست

داد عصمت دهی از بهر رضای دل او
تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست

سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت
تا بداند که سر کوی تو سر منزل کیست

بعد از آن هم که کنی به سملم از تاب حسد
ترسم از رشک بگویند که این به سمل کیست

برده این قافله از قافله مشگ سبق
یارب این عطرفشانی عمل محمل کیست

گرچه آواز وی از محفل او می‌شنوم
دلم از دغدغه خونست که در محفل کیست

محتشم زد چو گدایان در دریوزه عام
تا به این پی نتوان برد که او سائل کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.