۴۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶

داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
غیر در تاب شد و جان من از غیرت سوخت

صورت شمع رخش بر در و دیوار کشید
کلک نقاش دل خلق به این صورت سوخت

خواستم پیش رخش چهره بشویم به سرشک
آب در دیده‌ام از گرمی آن طلعت سوخت

غیر را خواست کند گرم زد آتش در من
هر یکی را به طریق دگر از غیرت سوخت

ذوق کردم چو شب آمد به وثاق تو رقیب
که مرا دید به پهلوی تو و ز حسرت سوخت

شعلهٔ آتش سودای رقیبم امشب
گشت معلوم زداغی که به آن رحمت سوخت

محتشم یافت که فهمیدی و خاطر خوش یافت
غیر کم حوصله چون داغ پی غیبت سوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.