۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
شعله‌ای آتشی افروخته آه که تو را

در پیت رخش که گرمست که غرق عرقی
عصمت افکنده در آتش به گناه که تو را

می‌رسی مظطرب از گر دره‌ای یوسف حسن
دهشت آورده دوان از لب چاه که تو را

می‌نماید که به قلبی زده‌ای یک تنه وای
در میان داشته آشوب سپاه که تو را

تیره رنگست رخت یارب از الایش طبع
کرده آئینهٔ خود رنگ سیاه که تو را

کز پناهت نشدی پاس خدا ای غافل
کوشش هرزه کشیدی به پناه که تو را

گر نه در محتشم آتش زده بی‌راهی تو
شده آه که بلند و زده راه که تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.