۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹

چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا

به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی
در انتظار نگاه دگر گداخت مرا

به چنگ بیم رگ جانم آشکار سپرد
ولی چنان که نفهمید کس نواخت مرا

ز عافیت شده بودم تمام نقد حضور
به حیله برد دل عشق‌باز و باخت مرا

سواد اعظم اقلیم عافیت بودم
خراب ساخت سواری به نیم تاخت مرا

من از بهشت فراغت شدم به دوزخ عشق
که هرگز از خنکی آن هوا نساخت مرا

به دردمندی من کیست محتشم که الم
به اهل درد نه پرداخت تا شناخت مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.