۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸

گر بهم می‌زدم امشب مژهٔ پر نم را
آب می‌برد به یک چشم زدن عالم را

سوز دیرینه‌ام از وصل نشد کم چه کنم
که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را

آن پری چهره مگر دست بدارد از جور
ورنه بر باد دهد خاک بنی‌آدم را

ای تو را شیردلی در خم هر موی به بند
قید هر صید مکن زلف خم اندر خم را

بنشین در حرم خاص دل ای دوست که من
دور دارم ز رخت دیدهٔ نامحرم را

باددر بزم غمم نشه‌ای از درد نصیب
که در آن نشئه ز شادی نشناسم غم را

خواهی اکسیر بقا محتشم از دست مده
ساغر دم به دم و ساقی عیسی دم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.