۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵

ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را
پشت به چشم تو گرم قافلهٔ ناز را

روز جزا تا رود شور قیامت به عرش
رخصت یک عشوه ده چشم فسون ساز را

نرگس مردم کشت ننگرد از گوشه‌ای
تا نستاند به ناز جان نظر باز را

شعلهٔ بازار قتل پست شود گر کنی
نایب ترکان چشم صد قدر انداز را

حسن تو در گل نهاد پای ملک بر فلک
بس که نهادی بلند پایهٔ اعجاز را

چشم سخنگوی کرد کار زبان چون رقیب
منع نمود از سخن آن بت طناز را

دید که خاصان تمام آفت جان منند
داد به پیک نظر قاصدی راز را

یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهٔ ممتاز را

تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.