۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷

که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را

تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی
بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را

تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی
به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را

فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده
قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را

شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان
برون ار از سحاب برقع آن روی مه آسا را

خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل
خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را

چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی
به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.