۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲

بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا

وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر
با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا

رفتی و می‌آورد جذبهٔ شوقت ز پی
خاک مرا عنقریب همره باد صبا

با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد
روزی من گر شود وصل تو روز جزا

شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه
چشم سیه روی من دید تو را از کجا

از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد
این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا

وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد
بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.