۳۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک
آب حیات بر لب و از تشنگی هلاک

دارم ز پاک دامنی اندر محیط وصل
حال کسی که سوخته باشد ز هجر پاک

آن می که می‌دهندم و من در نمی‌کشم
ریزم اگر به خاک شود مرده نشاء ناک

در دست وصل سوزن تدبیر روز و شب
دل ز احتراز کرده نهان جیب چاک چاک

دست هوس دراز نسازم به شاخ وصل
از حسرتم اگر رگ جان بگسلد چو تاک

جامم لبالب از می وصل است و من خجل
کاب حیات ریخته خواهد شدن به خاک

بر دامنت چو گرد هوس نیست محتشم
گر بر بساط قرب نشینی چو من چه باک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.