۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
لطفی به من نمای که مخصوص من بود

ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی
جان هزار دل شده در یک بدن بود

من سینه‌چاک و پیش تو بی درد در حساب
آن چاکهای سینه که در پیرهن بود

تا غیر خاص خویش نداند حدیث او
راضی شدم که با همه‌کس در سخن بود

اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام
مردن هزار بار به از زیستن بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.