۳۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد

ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را
در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد

ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه
ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد

ز بلدهٔ که عنان تافت غصه تاخت به آنجا
به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد

درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین
نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد

در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش
بلیهٔ تیغ دودم گشت و فتنهٔ تیر دوسر شد

چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت
ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.