۳۹۹ بار خوانده شده

قصیدهٔ ۳۳

گر به کوه اندر پلنگی بودمی
سخت فک و تیز چنگی بودمی

گه پی صید گوزنی رفتمی
گاه در دنبال رنگی بودمی

گاه در سوراخ غاری خفتمی
گاه بر بالای سنگی بودمی

صیدم از کهسار و آبم ز آبشار
فارغ از هر صلح و جنگی بودمی

گه خروشان بر کران مرغزار
گه شتابان زی النگی بودمی

یا به ابر اندر عقابی گشتمی
یا به بحر اندر نهنگی بودمی

بودمی شهدی برای خویشتن
بهر بدخواهان شرنگی بودمی

ایمن از هر کید و زرقی خفتمی
غافل از هر نام و ننگی بودمی

نه مرید شیخ و شابی گشتمی
نه اسیر خمر و بنگی بودمی

ور اسیر دام و مکری گشتمی
یا خود آماج خدنگی بودمی

غرقه در خون خفتمی یا در قفس
مانده زیر پالهنگی بودمی

مر مرا خوشتر که در این دیولاخ
خواجهٔ با ریو و رنگی بودمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ ۳۲
گوهر بعدی:قصیدهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.