۳۰۲ بار خوانده شده

رباعی شمارهٔ ۴۳۱

آن دم که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده را به غم فرسودم

می‌پنداشتم عاشق و معشوق دواند
چون هر دو یکیست من خود احول بودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.