۳۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

ساکن کنعان مهجوری خلیل
آن که چون یعقوب باشد ممتحن

وان که هست از تیشهٔ صبر و شکیب
کوه اندوه و بلا را کوه کن

آنکه هرگز جز حدیث درد عشق
برنیاید از لب او یک سخن

چون غم و درد نهانش کرده بود
فارغ از هر محفل و هر انجمن

داشت چون وحشی غزالان روز و شب
وحشت از پیر و جوان و مرد و زن

کرد پیدا بهر خود غمخانه‌ای
آن گرفتار بلایا و محن

کرد معمور آن مصیبت خانه را
بهر اندوه و ملال خویشتن

کرد چون تعمیرش و آن غمکده
گشت نو از گردش چرخ کهن

کلک هاتف از پی تاریخ آن
زد رقم معمور شد بیت الحزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.