۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷

من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی
کار دل بود که با دل نفتد کار کسی

دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی

ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی

آخر کار فروشند به هیچش این است
سود آن کس که به جان است خریدار کسی

هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی
بکش آزار کسان و مکن آزار کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.