۴۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس

گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس

گریست عمری آخر ز بیوفائی چرخ
ندید روی تو را چشم اشکبار افسوس

خزان چو بگذرد از پی بهار می‌آید
خزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس

به خاک هاتف مسکین گذشت و گفت آن شوخ
ازین جفاکش ناکام صد هزار افسوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.