۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱

لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

حکیم جام جم و آب خضر چون گوید
مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی
شکرفشان لبش از خنده‌های زیر لبی است

شب از جفای تو می‌نالم و چو می‌نگرم
همان دعای تو با ناله‌های نیمه شبی است

به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود
یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است

برد دل از همه کس نظم او که هاتف را
ملاحت عجمی و فصاحت عربی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.