۷۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را

به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت
که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را

تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را

چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود
تذرو بی‌پناهی قمری بی آشیانی را

مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر
کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.