۳۶۵ بار خوانده شده
ز بیعشقی بهار زندگی دامن کشید از من
وگرنه همچو نخل طور آتش میچکید از من
ز بیدردی دلم شد پارهای از تن، خوشا عهدی
که هر عضوی چو دل از بیقراری میتپید از من
به حرفی عقل شد بیگانه از من، عشق را نازم
که با آن بینیازی، ناز عالم میکشید از من
چرا برداشت آن ابر بهاران سایه از خاکم؟
زبان شکر جای سبزه دایم میدمید از من
نگیرم رونمای گوهر دل هر دو عالم را
به سیم قلب نتوان ماه کنعان را خرید از من
تو بودی کام دل ای نخل خوش پیوند، جانم را
نپیوندند به کام دل، ترا هر کس برید از من!
ز بس از غیرت من کشتگان را خون به جوش آمد
چراغان شد ز خون تازه، خاک هر شهید از من
ز انصاف فلک، دلسرد غواصی شدم صائب
ز بس گوهر برون آوردم و ارزان خرید از من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وگرنه همچو نخل طور آتش میچکید از من
ز بیدردی دلم شد پارهای از تن، خوشا عهدی
که هر عضوی چو دل از بیقراری میتپید از من
به حرفی عقل شد بیگانه از من، عشق را نازم
که با آن بینیازی، ناز عالم میکشید از من
چرا برداشت آن ابر بهاران سایه از خاکم؟
زبان شکر جای سبزه دایم میدمید از من
نگیرم رونمای گوهر دل هر دو عالم را
به سیم قلب نتوان ماه کنعان را خرید از من
تو بودی کام دل ای نخل خوش پیوند، جانم را
نپیوندند به کام دل، ترا هر کس برید از من!
ز بس از غیرت من کشتگان را خون به جوش آمد
چراغان شد ز خون تازه، خاک هر شهید از من
ز انصاف فلک، دلسرد غواصی شدم صائب
ز بس گوهر برون آوردم و ارزان خرید از من
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.