۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۶

بده می که بر قلب گردون زنیم!
ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم

سرانجام چون خشت بالین بود
به خم تکیه همچون فلاطون زنیم

برآییم از کوچه بند رسوم
دم در بیابان چو مجنون زنیم

برآریم از بحر سر چون حباب
ازین تنگنا خیمه بیرون زنیم

به این قد خم گشته، چوگان صفت
سرپای بر گوی گردون زنیم

عرق رنگ نگذاشت بر روی ما
به قلب قدحهای گلگون زنیم

به دشمن شبیخون زدن عاجزی است
گل صبح بر قلب گردون زنیم

نیفتیم چون سایه دنبال خضر
به لبهای میگون شبیخون زنیم

دل ما شود صائب آن روز باز
که چون سیل، گلگشت هامون زنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.