۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵

دست در دامن رنگین بهاری نزدم
ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم

شبنمی نیست درین باغ به محرومی من
که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم

ساختم چون خیس گرداب به سرگردانی
دست چون موج به دامان کناری نزدم

در شکست دل من چرخ چرا می‌کوشد؟
سنگ بر شیشهٔ پیمانه گساری نزدم

گشت خرج کف افسوس حنای خونم
بوسه بر پای بلورین نگاری نزدم

به چه تقصیر زرم قسمت آتش گردید؟
خنده چون گل به تهیدستی خاری نزدم

گر چه چون شانه دو صد زخم نمایان خوردم
دست صائب به سر زلف نگاری نزدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.