۹۳۳ بار خوانده شده
از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام
چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین
تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام
از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام
طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند
چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام
چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین
تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام
از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام
طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند
چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.