۹۱۳ بار خوانده شده
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی
نبض موجم، در تپیدن بیقرار افتادهام
عقدهای هرگز نکردم باز از کار کسی
در چمن بیکار چون دست چنار افتادهام
نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست
گوییا آیینهام در زنگبار افتادهام
همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد، دور نیست
دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام
من که صائب کار یکرو کردهام با کاینات
در میان مردم عالم چه کار افتادهام؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی
نبض موجم، در تپیدن بیقرار افتادهام
عقدهای هرگز نکردم باز از کار کسی
در چمن بیکار چون دست چنار افتادهام
نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست
گوییا آیینهام در زنگبار افتادهام
همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد، دور نیست
دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام
من که صائب کار یکرو کردهام با کاینات
در میان مردم عالم چه کار افتادهام؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.