۴۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

چون صراحی رخت در میخانه می‌باید کشید
این که گردن می‌کشی، پیمانه می‌باید کشید

کم نه‌ای از لاله، صاف و درد این میخانه را
با لب خندان به یک پیمانه می‌باید کشید

پیش ازان کز سیل گردد دست و پای سعی خشک
رخت خود بیرون ازین ویرانه می‌باید کشید

حرص هیهات است بگشاید کمر در زندگی
تا نفس چون مورداری، دانه می‌باید کشید

عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را ز صاحب خانه می‌باید کشید

نیست آسایش درین عالم، که بهر خواب تلخ
منت شیرینی افسانه می‌باید کشید

مدتی بار دل مردم شدی صائب، بس است
پا به دامن بعد ازین مردانه می‌باید کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.