۷۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
زان موم بیندیش که عنبر شده باشد

امید گشایش نبود در گره بخل
زان قطره مجو آب که گوهر شده باشد

بنشین که چو پروانه به گرد تو زند بال
از روز ازل آنچه مقدر شده باشد

موقوف به یک جلوهٔ مستانهٔ ساقی است
گر توبهٔ من سد سکندر شده باشد

جایی که چکد باده ز سجادهٔ تقوی
سهل است اگر دامن ما تر شده باشد

خواهند سبک ساخت به سر گوشی تیغش
از گوهر اگر گوش صدف کر شده باشد

زندان غریبی شمرد دوش پدر را
طفلی که بدآموز به مادر شده باشد

لبهای می‌آلود بلای دل و جان است
زان تیغ حذر کن که به خون تر شده باشد

هر جا نبود شرم، به تاراج رود حسن
ویران شد آن باغ که بی‌در شده باشد

در دیدهٔ ارباب قناعت مه عیدست
صائب لب نانی که به خون تر شده باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.