۴۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴

مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟
برگ خزان رسیده به بستان که می‌برد؟

دیوانه‌ای به تازگی از بند جسته است
این مژده را به حلقهٔ طفلان که می‌برد؟

اشک من و توقع گلگونهٔ اثر؟
طفل یتیم را به گلستان که می‌برد؟

جز من که باغ خویشتن از خانه کرده‌ام
در نوبهار سر به گریبان که می‌برد؟

هر مشکلی که هست، گرفتم گشود عقل
ره در حقیقت دل انسان که می‌برد؟

سر باختن درین سفر دور، دولت است
ورنه طریق عشق به پایان که می‌برد؟

صائب سواد شهر مرا خون مرده کرد
این دل رمیده را به بیابان که می‌برد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.