۷۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲

جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد
آیینهٔ ما روی به دیوار ندارد

در حلقهٔ این زهدفروشان نتوان یافت
یک سبحه که شیرازهٔ زنّار ندارد

هر لحظه به رنگ دگر از پرده بر آیی
دل بردن ما این همه در کار ندارد

از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد

در هر شکن زلف گره‌گیر تو دامیست
این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد

ما گوشه‌نشینان چمن‌آرای خیالیم
در خلوت ما نکهت گل بار ندارد

بلبل ز نظربازی شبنم گله‌مند است
مسکین خبر از رخنهٔ دیوار ندارد

پیش ره آتش ننهند چوب خس و خار
صائب حذر از کثرت اغیار ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.