۳۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳

نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا

چو جام اول مینا، سپهر سنگین‌دل
به خاک راه گذر ریخت ناچشیده مرا

چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد
غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا

رهین وحشت خویشم که می‌برد هر دم
به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا

نثار بوسهٔ او نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا

به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب
درین شکفته چمن، دیدهٔ ندیده مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.