۶۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰

گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
ویران اگر نمی‌کنی آباد کن مرا

حیف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
از وعدهٔ دروغ، دلی شاد کن مرا

پیوسته است سلسلهٔ خاکیان به هم
بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا

شاید به گرد قافلهٔ بیخودان رسم
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا

گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی
دیوانهٔ قلمرو ایجاد کن مرا

بی حاصلی ز سنگ ملامت بود حصار
چون سرو و بید ازثمر آزاد کن مرا

دارد به فکر صائب من گوش عالمی
یک ره تو نیز گوش به فریاد کن مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.