۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۳

کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟

کی بسازی چارهٔ بیچاره‌ای؟
بی‌دلی را کی دوای جان کنی؟

کی برون آیی ز پرده آشکار؟
چند روی خوب را پنهان کنی؟

چند رو گردانی از سرگشته‌ای؟
عاجزی را چند سرگردان کنی؟

در بیابان غمم، وقت این دم است
کابر رحمت بر سرم باران کنی

بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم
چند بر خوان غمم مهمان کنی؟

دود سوز من گذشت از آسمان
تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟

همچو ابراهیم از لطفت سزد
کز میان آتشم بستان کنی

چون عراقی سر نهاده در برت
هم سزد گر درد او درمان کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.