۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۲

ساقی، قدحی می مغان کو؟
مطرب غزل تر روان کو؟

آن مونس دل کجاست آخر؟
و آن راحت جان ناتوان کو؟

آیینهٔ سینه زنگ غم خورد
آن صیقل غمزدای جان کو؟

از زهد و صلاح توبه کردم
مخمور میم، می مغان کو؟

اسباب طرب همه مهیاست
آن زاهد خشک جان فشان کو؟

گر زهد تو نیست جمله تزویر
ترک بد و نیک و سوزیان کو؟

ور از دو جهان کران گرفتی
جان و دل و دیده در میان کو؟

با شاهد و شمع در خرابات
عیش خوش و عمر جاودان کو؟

در صومعه چند زهد ورزیم؟
صحرا و گل و می مغان کو؟

چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟
بوی خوش باغ و بوستان کو؟

ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟
بوی سر زلف دلستان کو؟

با دل گفتم: مرا نگویی
کان یار لطیف مهربان کو؟

ور یافته‌ای ازو نشانی
خونابهٔ چشم خون فشان کو؟

با هم بودیم روزکی چند
آن عیش کجا و آن زمان کو؟

دل گفت: هر آنچه او ندانست
از وی چه نشان دهیم: آن کو؟

با این همه جهد می کنم هم
باشد که دمی شود چنان کو

خواهد که فدا کند عراقی
جان در ره او، ولیک جان کو؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.