۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۳

مبند، ای دل، به جز در یار خود دل
امید از هر که داری جمله بگسل

ز منزلگاه دونان رخت بربند
ورای هر دو عالم جوی منزل

برون کن از درون سودای گیتی
ازین سودا به جز سودا چه حاصل؟

منه دل بر چنین محنت سرایی
که هرگز زو نیابی راحت دل

دل از جان و جهان بردار کلی
نخست آنگه قدم زن در مراحل

که راهی بس خطرناک است و تاریک
که کاری سخت دشوار است و مشکل

نمی‌بینی چو روی دوست، باری
حجابی پیش روی خود فروهل

ز شوق او تپان می‌باش پیوست
میان خاک و خون، چون مرغ بسمل

چو روی حق نبینی دیده بر دوز
نباید دید، باری، روی باطل

تو هم بربند بار خود از آنجا
که همراهانت بربستند محمل

قدم بر فرق عالم نه، عراقی،
نمانی تا درینجا پای در گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.