۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۲

نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار
نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار

اگر سزای جمال تو نیست دیده رواست
خیال روی تو باری ز جان دریغ مدار

به پرسش من رنجور اگر نمی‌آیی
عنایتی ز من ناتوان دریغ مدار

ز خوان وصل تو چون قانعم به دیداری
تو نیز این قدر از میهمان دریغ مدار

به من، که گرد درت چون سگان همی گردم
نواله گر ندهی، استخوان دریغ مدار

چو دوستان را بر تخت وصل بنشانی
ز من، که خاک توام، آستان دریغ مدار

چو با ندیمان جام شراب نوش کنی
نصیب جرعه‌ای از خاکیان دریغ مدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.