۵۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳

این حادثه بین که زاد ما را
وین واقعه کاوفتاد ما را

آن یار، که در میان جان است
بر گوشهٔ دل نهاد ما را

در خانهٔ ما نمی‌نهد پای
از دست مگر بداد ما را؟

روزی به سلام یا پیامی
آن یار نکرد یاد ما را

دانست که در غمیم بی او
از لطف نکرد شاد ما را

بر ما در لطف خود فرو بست
وز هجر دری گشاد ما را

خود مادر روزگار گویی
کز بهر فراق زاد ما را

ای کاش نزادی، ای عراقی
کز توست همه فساد ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.