۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۶

هیچ شکر چو آن دهان دیدی
هیچ تنگ شکر چنان دیدی

آن زمانت که در کنار آمد
جز کمر هیچ در میان دیدی

در چمن همچو شمع مجلس ما
طوطئی آتشین زبان دیدی

راستی را شمائل قد او
هیچ در سرو بوستان دیدی

دل رباتر ز زلف و عارض او
شاخ سنبل بر ارغوان دیدی

در فغانم ز دست قاتل خویش
کشته را هیچ در فغان دیدی

همچو غرقاب عشق او خواجو
هیچ دریای بیکران دیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.