۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۷

چو دستان برکشد مرغ صراحی
برآید نوحهٔ مرغ از نواحی

قدح در ده که چشم مست خوبان
قد اتضحت لنا ای اتضاح

الا والله لا اسلو هواهم
ولا اصبوالی قول اللواح

ملامت می‌کنندم پارسایان
الام الام فی حب الملاح

کجا قول خردمندان کنم گوش
که سکران نشنود گفتار صاحی

عدولی عن محبتهم فسادی
و موتی فی مضار بهم صلاحی

دلم جان از گذار دیده درباخت
ولیس علیسه فیه من جناح

زهی از عنبر سارا کشیده
رقم بر گرد کافور رباحی

مغلغلة الی مغناک منی
هنا من مبلغ شروی الریاح

چه مشک آمیزی ای جام صبوحی
چه عنبر بیزی ای باد صباحی

تهب نسائم و الورق ناحت
و شوقنی الصبوح الی الصباح

بده ساقی که گل برقع برافکند
وفاح الروض و ابتسم الاقاحی

ز میخواران کسی را همچو خواجو
ندیدم تشنه بر خون صراحی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.