۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲۵

از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای
چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای

از حریفان صبوحی به جز از مردم چشم
کس نگیرد به مئی دست من بی سر و پای

چنگ اگر زانکه ز بی همنفسی می‌نالد
باری از همنفس خویش چه می‌نالد نای

امشب از زمزمهٔ پرده‌سرا بی خبرم
ای حریفان برسانید بدوشم بسرای

گفتم از باد صبا بوی تو می‌یابم گفت
چون ترا باد بدستت برو می‌پیمای

ساربان گر بخدنگم زند از محمل دوست
بر نگردم که نترسد شتر از بانگ درای

چون مرا عمر گرامی بسر آید بیتو
تو هم ای عمر عزیزم بعیادت بسر آی

جای دل در شکن زلف تو می‌بینم و بس
لیک هر جا که توئی بر دل من داری جای

چون شدی شمع سراپردهٔ مستان خواجو
ز آتش عشق بفرسای و تن و جان بفزای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.