۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۰

ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته
پیوسته طاق خضرا برآفتاب بسته

از قیر طیلسانی بر مشتری کشیده
بر مهر سایبانی از مشک ناب بسته

جعد تو هندوانرا بر دل کمین گشوده
چشم تو جادوانرا بر دیده خواب بسته

اشک محیط سیلم خون از فرات رانده
و آه سهیل سوزم ره بر شهاب بسته

از روی لاله رنگم بازار گل شکسته
وز لعل باده رنگت کار شراب بسته

زلفت بدلگشائی از دل گره گشوده
خطت بنقشبندی نقشی برآب بسته

آن سرکشان هندو وان هندوان جادو
راه خطا گشاده چشم صواب بسته

ساغر ز شوق لعلت جانش بلب رسیده
وز شرم آبرویت آتش نقاب بسته

خواجو بپرده سوزی نای رباب خسته
مطرب به پرده سازی زخم رباب بسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.