۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۴

ای چراغ دیدهٔ جان روی تو
حلقهٔ سودای دل گیسوی تو

صد شکن بر زنگبار انداخته
سنبل زنگی وش هندوی تو

مهره با هاروت بابل باخته
نرگس افسونگر جادوی تو

شیر گیران پلنگ پیلتن
صید روبه بازی آهوی تو

طره‌ات نعلم بر آتش تافتست
زان شدم شوریده دور از روی تو

شادی آن هندوی میمون که او
می‌تواند گشت همزانوی تو

از پریشان حالی و آشفتگی
در گمانم این منم یا موی تو

هر که را با می پرستان سرخوشست
خوش بود پیوسته چون ابروی تو

از سرشکم پای در گل می‌رود
ورنه بیرون رفتمی از کوی تو

آنکه دل در بند یکتائیت بست
کی گشادی یابد از پهلوی تو

ز ا برویش خواجو بیک پی گوشه گیر
کان کمان بیشست از بازوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.