۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۷۲

هرکه شد با ساکنان عالم علوی قرین
گو بیا در عالم جان جان عالم را ببین

ایکه در کوی محبت دامن افشان می‌روی
آستین برآسمان افشان و دامن بر زمین

چنگ در زنجیر گیسوی نگاری زن که هست
چین زلفش فارغ از تاب و خم ابرو ز چین

رخت هستی از سرمستی بنه برآستان
دست مستی از سرهستی مکش در آستین

بگذر از اندوه و شادی وز دو عالم غم مدار
یا چو شادی دلنشان شو یا چو انده دلنشین

می‌کشد ابروی ترکان برشه خاور کمان
می‌کند زلف بتان بر قلب جانبازان کمین

کافرم گر دین پرستی در حقیقت کفر نیست
کانکه مومن باشد ایمانش کجا باشد بدین

گر کشند از راه کینش ور کشند از راه مهر
مهربان از مهر فارغ باشد و ایمن ز کین

حور و جنت بهر دینداران بود خواجو ولیک
جنت ما کوی خمارست و شاهد حور عین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.