۳۱۵ بار خوانده شده
هر زمان آهنگ بیزاریش بین
عهد و پیمان وفاداریش بین
گر ندیدی نیمشب در نیمروز
گرد ماه آن خط زنگاریش بین
زلف مشکین چون براندازد رخ
روز روشن در شب تاریش بین
حلقههای جعدش از هم باز کن
نافههای مشک تاتاریش بین
آن لب شیرین شورانگیز او
در سخنگوئی شکر باریش بین
چشم مخمورش که خونم میخورد
گر چه بیمارست خونخواریش بین
این که خود را طرهاش آشفته ساخت
از سیه کاریست طراریش بین
بار غم گوئی دلم را بس نبود
درد تنهائی بسر باریش بین
چارهٔ خواجو اگر زور و زرست
چون ندارد زور و زر زاریش بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عهد و پیمان وفاداریش بین
گر ندیدی نیمشب در نیمروز
گرد ماه آن خط زنگاریش بین
زلف مشکین چون براندازد رخ
روز روشن در شب تاریش بین
حلقههای جعدش از هم باز کن
نافههای مشک تاتاریش بین
آن لب شیرین شورانگیز او
در سخنگوئی شکر باریش بین
چشم مخمورش که خونم میخورد
گر چه بیمارست خونخواریش بین
این که خود را طرهاش آشفته ساخت
از سیه کاریست طراریش بین
بار غم گوئی دلم را بس نبود
درد تنهائی بسر باریش بین
چارهٔ خواجو اگر زور و زرست
چون ندارد زور و زر زاریش بین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.