۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۵

بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
مطربهٔ سرای شد بلبل باغ انجمن

خادم عیشخانه کو تا بکشد چراغ را
زانکه زبانه می‌زند شمع زمردین لگن

ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده
مطرب نغمه ساز گو راه معاشران بزن

هر سحری که نسترن پرده ز رخ برافکند
باد صبا ببوی گل رو بچمن نهد چو من

نیست مرا به جز بدن یک سر موی در میان
نیست ترا به جز میان یک سر موی بر بدن

ای چو تن منت میان بلکه در آن میان گمان
وی چو دل منت دهان بلکه در آن دهان سخن

هیچ ندید هر که او هیچ ندید از آن میان
هیچ نگفت هر که او هیچ نگفت از آن دهن

روز جزا چو از لحد بر عرصاتم آورند
خون جگر فرو چکد گر بفشاریم کفن

مرغ ببوی نسترن واله و مست می‌شود
خواجو از آنکه سنبلش بوی دهد بنسترن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.