۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۸

زهی روی تو صبح شب نشینان
خیالت مونس عزلت گزینان

دهانت آرزوی تنگدستان
میانت نکته باریک بینان

عذارت آفتاب صبح خیزان
جمالت قبلهٔ خلوت نشینان

بزلف کافرت آوردم ایمان
که اینست اعتقاد پاک دینان

چرا از خرمن حسن تو یک جو
نمی‌باشد نصیب خوشه چینان

چو این شکر لبان جان می‌فزایند
خنک آنان که نشکیبند از اینان

برو خواجو و بر خاک درش بین
نشانهای جبین مه جبینان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.