۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۱

ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان
قصهٔ مور بدرگاه سلیمان برسان

ماجرای دل دیوانه بدلدار بگوی
خبرآدم سرگشته برضوان برسان

شمع را قصهٔ پروانه فرو خوان روشن
باغ را بندگی مرغ سحر خوان برسان

بلبلانرا خبری از گل صد برگ بیار
طوطیانرا شکری از شکرستان برسان

کشتگانرا ز شفاخانهٔ جان مرهم ساز
تشنگانرا بلب چشمهٔ حیوان برسان

قصه غصه درویش اگرت راه بود
به مقیمان سراپردهٔ سلطان برسان

سخن شکر شیرین برفرهاد بگوی
خبر یوسف گمگشته بکنعان برسان

چون شدم خاک رهت گر ز منت گردی نیست
دست من گیر و چو بادم بخراسان برسان

در هواداری اگر کار تو بالا گیرد
خدمت ذره بخورشید درفشان برسان

گر از آن مایهٔ درمان خبری یافته‌ئی
دل بیمار مرا مژدهٔ درمان برسان

داغ کرمان ز دل خستهٔ خواجو برگیر
خیز و درد دل ایوب بکرمان برسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.