۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۱

آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم
در رهش مردن حیات جاودانی یافتیم

راستی را پیش آن قد سهی سرو روان
نارون را در مقام ناروانی یافتیم

کار ما بی آتش دل در نگیرد زانکه ما
زندگی مانند شمع از جان فشانی یافتیم

گر چه رنگ عاشقان از غم شود چون زعفران
ما همه شادی ز رنگ زعفرانی یافتیم

خسروان گر سروری در پادشاهی می‌کنند
ما سریر خسروی در پاسبانی یافتیم

اهل معنی از چه رو انکار صورت کرده‌اند
زانکه صورت را همه گنج معانی یافتیم

ما اگر پیرانه سر در بندگی افتاده‌ایم
همچو سرو آزادگی در نوجوانی یافتیم

جامهٔ صوفی بگیر و جام صافی ده که ما
دوستکامی راز جم دوستکانی یافتیم

رفتن دیر مغان خواجو بهنگام صبوح
از غوانی و شراب ارغوانی یافتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.