۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۰

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم
چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم

اگر هزار فغان کرده است بلبل مست
چو غنچه پرده بر اندازد از هزار چه غم

معاشری که مدام از قدح گزیرش نیست
چو می ز جام فرح نوشد از خمار چه غم

در آنزمان که شود وصل معنوی حاصل
بصورت ار نشوی زائر مزار چه غم

میان لیلی و مجنون چو قرب جانی هست
اگر چنانکه بود دوری دیار چه غم

ز روزگار میندیش و کار خویش بساز
چو روزگار برآمد ز روزگار چه غم

بزیر بار غم ار پست گشته‌ام غم نیست
مرا که ترک شتر کرده‌ام ز بار چه غم

ترا چه غم بود از درد ما که سلطان را
ز رنج خاطر درویش دلفگار چه غم

درین میان که گرفتار عشق شد خواجو
گرش مراد نهد چرخ در کنار چه غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.